مامان هَلووآآآ نمیکنی؟
الهی من فدای اون زبون شیرینت بشم که اینقدر باعث خنده و شادی من و بابایی می شی عشقم. امروز صبح دوتایی داشتیم با هم متکا بازی می کردیم ( تو این بازی رو خیلی دوست داری و تو این بازی ما نازبالشت ها رو به همدیگه پرت می کنیم و مثلا می میریم و تا اون یکی بوسمون نکنه زنده نمی شیم) بعد من مثلا از کتک های تو عصبانی شدم و گفتم: حالا منو می زنی، الان می خورمت و تو خیلی مظلومانه منو نگا کردی و گفتی: مامان هَلووآآ نمی کنی؟ منو نمی خوری؟؟( یعنی هیولا نمی شی؟ منو نمی خوری؟) راستی یه خاطره از قبل از 2 سالگیت یادم اومد. تا قبل از 2 سالگیت علاقه خاصی به این داشتی که شلوار یا شورتت رو رو سرت می کشیدی و دلیلش هم این بود که اولین باری که این کار رو کردی منو ب...
نویسنده :
الهام
18:29