آیساآیسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

ماه مامان و بابا

سلام نفسم...

سلام دختر مامان، آره دختر مامان.... هفته پیش با بابایی رفتیم تهران، رفتیم سونو سه بعدی، وقتی روی تخت سونوگرافی دراز کشیده بودم و دکتر داشت سونو می کرد و گفت: به سلامتی بچتون دختره، اشک از چشمام سرازیر شد، آره عزیز دلم از خوشحالی گریه کردم، آخه از ته دل از خدا خواسته بودم بچم دختر باشه من قربون اون قدمای پر خیر و برکتت بشم که از وقتی اسم تو، تو زندگیمون اومده بابایی 2 تا دانشگاه قبول شده. دوستت دارم نفسم 88/7/3 بندرعباس ...
3 مهر 1388

هفته 24....

از فردا وارد هفته 24 بارداری می شم. اگه بدونی با من چه کردی!؟.... ای شیطون مامان.... تمام مفاصلم درد می کنه،الان به سختی دارم می نویسم،عضلات پام گرفته،بلند شدن و نشستن برام خیلی سخته،سوزش شدید معده دارم، تمام بدنم مخصوصا پاهام ورم کرده، دیگه حلقم دستم نمیره، ولی...... ولی همه اینا به یه تکون خوردن تو، تو شکمم می ارزه. هنوز نمی دونم تو دختری یا پسر آخر این ماه با بابایی می ریم تهران برای دکتر و سونوگرافی من و بابایی خیلی دوستت داریم مسافر کوچولوی مامان ماه مبارک رمضان 88/6/6   ...
6 شهريور 1388

اولین حرکت

نفسم: امشب پدرت برای اولین بار حرکت قشنگتو دید، حرکت موجودی دوست داشتنی. آخه تو همه وجود مایی عزیز دلم....! تا قبل از این حس خاصی نداشتم، همون حسی که دیگران بهش می گن حس مادرانه، ولی تو این چند روز که تو وجودم حست می کنم، دارم از وجودم لذت می برم. من و بابایی منتظرتیم عزیز دلم سالم باش و مواظب خودت باش 88/6/3 ساعت 10:40 شب ...
3 شهريور 1388

دست نوشته بابایی....

برای اولین بار حرکت موجودی بسیلر کوچک و نحیف مرا بسیار خوشحال کرد و بار سنگینی بر دوشم نهاد. امیدوارم و از خدا می خواهم که مرا در جهت مراقبت و نگهداری از او و مادرش کمک و یاری نماید. الهی آمین 88/6/3 ساعت 22:30 ...
3 شهريور 1388