دروغ
امروز برای اولین بار که امیدوارم آخرین بار هم باشه به من دروغ گفتی، نمیدونم چرا دارم این مطلب رو مینویسم ولی دوست دارم بدونی منم مثل تو ناراحت بودم، صبح قبل از رفتن به کلاس زبان آوین ازم اجازه گرفتی یه کم رژلب کمرنگ بزنی که منم اجازه دادم، عصر موقعی که اومدم دنبالت دیدم یه کم لبات قرمزه، بهت گفتم آیسا چطور رژلبت پاک نشده، گفتی دهنمو تا آخر باز کردم و غذا رو دهنم گذاشتم منم دقت نکردم و فقط گفتم واقعا؟؟ تو هم گفتی آره، دوباره پرسیدم به مامان که دروغ نمیگی؟؟ گفتی نه، تا اینکه جلوی در متوجه شدم تازه رژ زدی، عصبانی شدم و تو خونه گفتم کیفتو باز کن و رژ رو بده من، تو هم دادی، منم لهش کردم و انداختم تو سینک و بهت گفتم برو تو اتاقت و تا اجازه ند...
نویسنده :
الهام
19:33
😆😆😆
تو همیشه میتونی
چپول نویسی
یه بازی که من و آیسا با هم انجام میدیم اینه که با دست چپ مینویسیم و کلی به دست خط هم میخندیم، البته اینبار بابایی هم تو بازی شرکت کرد ...
نقاشی آیسا
آیسا و آمار
قبول باشه عزیزم
عزیزدل مامان، امشب شب ۲۷ رجبه و شب مبعث رسول الله، بابایی برای گرفتن شفا رفته حرم امام رضا، امشب خیلی بیتاب بودی و گریه میکردی و برای شفای بابایی دعا میکردی، ازم خواستی سجاده بندازیم و نماز بخونیم و دعا کنیم، امیدوارم خدا به دل کوچیکت نگاه کنه و به خاطر پاکی و مظلومیت تو بابا رو شفا بده( الهی آمین) ...
نویسنده :
الهام
23:02
نوروز ۱۳۹۷
روز مادر سال ۱۳۹۶
دختر خوبم ازت خیلی ممنونم که حس قشنگ مادر بودن رو به من دادی عشقم ...
نویسنده :
الهام
9:58