بدون عنوان
مامان مامان بیا ببین عروسکم " آبله پیاده " گرفته = آبله مرغون آسمون داره جرقه میزنه = رعد و برق الان هم که بابایی رفته بندر عباس برای ماموریت و تو هرشب میگی که با برنامه ایمو که یه برنامه تصویریه با بابا تماس بگیریم آخه دلم برای قیافه بابایی تنگ شده
نویسنده :
الهام
11:02
نوروز 1394
اینم عکسای نوروز 1394 هم تو مدرسه و هم تو خونه، اولین عکس با حضور معلم عزیزتون خانم مدنی هست ...
نویسنده :
الهام
11:36
برف...
بعد از مدتها برف دیدن برات خیلی لذت بخش بود.امسال (93) که تهران اصلا برف نیومد.ولی وقتی میرفتیم شمال ، امامزاده هاشم کلی برف اومده بود و میومد. خیلی ذوق کرده بودی و کلی برف بازی کردی. وقتی با گلوله برفی میزدیمت میگفتی: یا امام حسینه فتیر، یعنی چی خدا میدونه. تازه یه مدتم وقتی اتفاقی میوفتاد مثلا زمین میخوردی میگفتی: یا ابوالفضله امام حسینه امام خمینی اینم آیسا تو جنگل لاویج ...
نویسنده :
الهام
11:19
حسنی نگو بلا بگو
عمه شیلا معلم تاتر مدرستونه که برای دهه فجر تاتر حسنی نگو بلا بگو رو باهاتون تمرین کرده و شما نقش راوی رو داشتی. بهترین دوستت که دائم قربون صدقه هم میرید پرینازه.پریناز هم نقش جوجه داشت ...
نویسنده :
الهام
10:54
اولین روز مدرسه
چه ماهی بود مهر ماه، تو گریه، من گریه خیلی سخت گذشت عزیزم. کنار اومدن با محیط جدید و شلوغ خیلی برات سخت بود. من بعد از شبکاری تا ساعتها تو مدرسه و پشت در مدرسه مینشستم و بعضی اوقات هم اشک میریختم. هرشب از من میخواستی یه نامه برات بنویسم تا آرامش بگیری. چند تا از این نامه ها رو برات گذاشتم ...
نویسنده :
الهام
10:32
حرفهای بامزه
این حرف هاتم مال اوایل 4 سالگیته گلم که توی یه سررسید یادداشت کرده بودم: مامان من یه کمرنگ میخوام = بیسکوییت رنگارنگ مامان داره صدای آمپولیس میاد، فکر کنم یه مریض توشه، خدا سلامت بهش بده، کمکش کنه، خدا رحمتش کنه!!! من دیشب یه کاکتوس دیدم = کابوس آیسا: مامانی من میخوام بخورمت،هامممم...خوردمت مامانی:پس دیگه هیچ کس نیست که کارهاتو بکنه، برات غذا بپزه... آیسا:ای واااااای...تفت کردم یه روز وسط راهرو پاهاتو باز کرده بودی و به من گفتی: برای رد شدن از اینجا باید اول از لایه من رد شی = از لای پای من رد شی فضینه = سفینه فراره بر قرار: وقتی میخواستی از دست من یا بابایی فرار کنی ...
نویسنده :
الهام
2:37