حرفهای بامزه
این حرف هاتم مال اوایل 4 سالگیته گلم که توی یه سررسید یادداشت کرده بودم:
مامان من یه کمرنگ میخوام = بیسکوییت رنگارنگ
مامان داره صدای آمپولیس میاد، فکر کنم یه مریض توشه، خدا سلامت بهش بده، کمکش کنه، خدا رحمتش کنه!!!
من دیشب یه کاکتوس دیدم = کابوس
آیسا: مامانی من میخوام بخورمت،هامممم...خوردمت
مامانی:پس دیگه هیچ کس نیست که کارهاتو بکنه، برات غذا بپزه...
آیسا:ای واااااای...تفت کردم
یه روز وسط راهرو پاهاتو باز کرده بودی و به من گفتی: برای رد شدن از اینجا باید اول از لایه من رد شی = از لای پای من رد شی
فضینه = سفینه
فراره بر قرار: وقتی میخواستی از دست من یا بابایی فرار کنی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی