منم بسوزونم
ای خوش زبون من
امروز من داشتم پیراهن عروسکتو که دوختش باز شده بود رو می دوختم اومدی کنار من و یه کم نگاه کردی بعد رفتی متکاتو آوردی و گفتی: منم می خوام بالشتمو بسوزونم، از خنده اشک می ریختم آخه فکر می کنی چون می خوای با سوزن کار کنی فعلش هم می شه بسوزونی ( به جای بدوزونی)
من فدای اون شیرین زبونیات بشم مامانی
بعد که سوزوندی و می خوای نخشو قیچی کنی جالبتر می شه، می گی: " چیقی رو بده میخوام اینو قاچ کنم"
91/02/3
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی